آرمیتاآرمیتا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

آرمیتا فرشته ناز مامان

18 ماهگی و واکسن

دخترکم یک سال و نیمه شد و دقیقا همون شب تب کردی و اسهال شدی فردا صبحش با بابا بردیمت دکتر و گفت ویروسه و بهتره واکسنشو هفته دیگه بزنید   من از یک ماه قبل استرس واکسنتو داشتم چون شنیده بودم سخترین واکسن 18 ماهگیه   خلاصه یک هفته گذشت و روز واکسن فرا رسید صبح زودهمراه مامانی و دائی رفتیم مرکز بهداشت تا از در رفتیم تو فهمیدی چه خبره و همش پشت هم میگفتی تسیدم تسیدم (ترسیدم) خلاصه نوبت ما شد تا تخت و دیدی شروع کردی گریه به محض اینکه گذاشتیمت روی تخت جیغ میزدی و از شدت ترس سرت میلرزید من دستاتو گرفته بودم و مامانی پاتو امدیم خونه و همه چی یادت رفته بود و حالتم خوب بود و بازی میکردی بعد 2 ساعت بازی خوابیدی و بیدار که شدی پا در...
27 بهمن 1392

شهر بازی

سلام عسل مامان   ی روز من و بابا بردیمت ی شهر بازی نزدیک خونمون که کلی ذوق کردی و بازی         ...
26 بهمن 1392

بالاخره امدم

سلام دختر قشنگم مامان بالاخره بعد 2 ماه امد به وبلاگت سر بزنه و برات از کارای شیرینت بنویسه و عکس بزاره   نمیگم تو شیطون شدی و نمیزاری چون بهونه س مامان تنبل شده البته تو هم شیطون شدی   الانم خوابی و من تونستم بیام   انقد شیرین کاری داری که نمیدونم از کدومش بگم دیگه داری کم کم جمله بندی میکنی فعلا جمله هات در حد دو کلمه ای هستن مثلا میگی ابه میخام/مامان بیا/تمیس شد و .... دخملم انقد بداخلاقه که هیچ کاری رو به زور انجام نمیده و اگه چیزی باب میلت نباشه سریع اعتراض میکنی مثلا اگه دوست نداشته باشی بوست کنم سریع میگی نقن ااااااا  یعنی عاشق این ا اخر کلماتتم   میگی بخواب ا اونم با اخم و جدی عروسکتو ب...
26 بهمن 1392
1